دور کردن خون از چیزی. (آنندراج). ستردن خون از چیزی. پاک کردن خون از چیزی. خون ستردن: ز طرف دامن خود خونم ایکه می شویی نه دست ماست که دورش کنی چه می گویی. وحید (از آنندراج)
دور کردن خون از چیزی. (آنندراج). ستردن خون از چیزی. پاک کردن خون از چیزی. خون ستردن: ز طرف دامن خود خونم ایکه می شویی نه دست ماست که دورش کنی چه می گویی. وحید (از آنندراج)
خون خوابیده. کنایه از خونی که بحل کرده باشند و بازپرسی آن نکنند. (آنندراج) : شهید چشم تو تا روز حشر می گرید که خون خفتۀ ما مشکناب می بایست. ملاقاسم (از آنندراج). ، خونی که قاتل آن مجازات نشده باشد
خون خوابیده. کنایه از خونی که بحل کرده باشند و بازپرسی آن نکنند. (آنندراج) : شهید چشم تو تا روز حشر می گرید که خون خفتۀ ما مشکناب می بایست. ملاقاسم (از آنندراج). ، خونی که قاتل آن مجازات نشده باشد
قصاص خواستن. (آنندراج). طلب خون کردن. خونخواهی نمودن. (یادداشت بخط مؤلف) : جهان را عشق عالم سوز اگر بر یکدگر سوزد که خون شبنم از خورشید عالمتاب می جوید. صائب (از آنندراج)
قصاص خواستن. (آنندراج). طلب خون کردن. خونخواهی نمودن. (یادداشت بخط مؤلف) : جهان را عشق عالم سوز اگر بر یکدگر سوزد که خون شبنم از خورشید عالمتاب می جوید. صائب (از آنندراج)
یکی از قله های رشتۀ اصلی جبال البرز است و 4200 متر ازسطح دریا ارتفاع دارد. این قله مربوط به کوههای موسوم به لار است که تا قلۀ دماوند پیش می رود. درۀ نور (از شعب رود خانه هراز) این کوهها را از کوههای شمال جدا می کند. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 37 و 38)
یکی از قله های رشتۀ اصلی جبال البرز است و 4200 متر ازسطح دریا ارتفاع دارد. این قله مربوط به کوههای موسوم به لار است که تا قلۀ دماوند پیش می رود. درۀ نور (از شعب رود خانه هراز) این کوهها را از کوههای شمال جدا می کند. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 37 و 38)
بن بست: غار بن بسته بود کس نه پدید عنکبوتان بسی مگس نه پدید. نظامی (هفت پیکر ص 352). دل مرا ز خم زلف او رهائی نیست به در کوچۀ بن بسته هیچکس نزده ست. صائب (از آنندراج). و رجوع به بن بست شود
بن بست: غار بن بسته بود کس نه پدید عنکبوتان بسی مگس نه پدید. نظامی (هفت پیکر ص 352). دل مرا ز خم زلف او رهائی نیست به در کوچۀ بن بسته هیچکس نزده ست. صائب (از آنندراج). و رجوع به بن بست شود